به ساحل می روم، فردا
به آن ساحل که خورشیدش سحرخیز است و طولانی...
و از مد هم هراسی نیست
نه آن ساحل که دارد قصرهایی از شن و ماسه
که هر موجی فرو ریزد دل ما را...
و بر سر در نوشته قصر ویرانی
به دریا می روم، دریا
نمی دانم در این ابعاد طولانی چه می جویم
ولی مردی چنین می گفت:
"که دریا جای ماهی هاست
نه آن لاکی که در ماه ی نجنبد از نیاز خویش در راهی"
ولی افسوس
کزین دریای مه آلود و طوفانی
به سوی ساحل دریا نمی آید دگر ماهی!